رهبر

1,262

در زمانه‌ای که هر بلایی بر این خاک می‌رود این مردمِ دقیقاً عادی هستند که کارهای بزرگ انجام می‌دهند. این سؤال رقص‌کنان

می‌آید که پس بزرگان و الیت جامعه‌ی ایران کجا هستند و چه می‌کنند؟

تاریخ که این‌طور نشان می‌دهد: مردم ایران هیچ‌گاه باهم نجنگیده‌اند؛ اما جنگ‌ها را بزرگان علم کرده‌اند. خسارت‌ها را که بزرگان

سبب شده‌اند. طرح‌های غلط را که الیت جامعه هوا کرده‌اند.

رضاشاه شانزده سال سلطنت کرد مملکتِ وبا گرفته و شپش زده را تبدیل کرد به کشور دارای وزارت صحه و وزارت فرهنگ و

نظام قضا و دادرسی. مملکتی که همه چیزش دست ملایان بود از تعلیم و تربیت تا حکم و دادرسی.

از هر دری وارد شویم نقش شخص رضاشاه را نمی‌توان ندیده گرفت. الیت جامعه بود.

حالا از این‌طرف خسرو گلسرخی را ببنید از هر طرف بچرخیم باز صدای فردیت و آزادی به گوش ما می‌رساند همیشه طنین دارد

صدایش.

نقش الیت جامعه انکارناپذیر است. هیچ جامعه‌ای در تاریخ بدون اثرگذاری عده‌ای معدود حرکتی انجام نداده است.

راه دور این است که بحث‌ها را تقلیل دهیم به حرف‌های کلی که هر کسی باید خودش خوب باشد حالا فرض همه‌ی مردم خوب و

عالی شدند باز اتفاقی نمی‌افتد بزرگان برجایشان محکم نشسته‌اند، اگر که عالی بودند خوب ابتدا مردم را به راه می‌بردند.

کلام این است جامعه‌ای که بزرگانش و الیت آن شفاف نباشند و افقی از تعالی نداشته باشند، هیچ خواهد شد.

مارگارت مید در یک جمله‌ی طلایی این‌گونه گفته:

هرگز در اینکه گروهی شهروند متعهد اهل فکر می‌توانند جهان را تغییر بدهند تردید نکنید. درواقع، تنها

چیزی که در تاریخ وجود داشته همین است.

خسرو گلسرخی در دفاعیاتش می‌گوید:

در ایران، انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنانکه گفتم، من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن

هستم.

جمله‌ی کلیدی خسرو گلسرخی این است “من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم.”

بله نمونه‌ی صادق بودن اثربخش است و نه هیچ نمونه‌ی دیگری.

دنگ ژیائوپینگ سیاستمدار چینی و از رهبران اصلی چین جدید که چین را به سوی کشوری قدرتمند هدایت کرد و سیاست‌های

درهای باز را اجرا کرد. رهبری واقع‌بین که منافع مردمش را مقدم بر هر ایدئولوژی می‌دانست. کسی که هیچ‌گاه از عقیده‌اش و

شفافیت و شجاعتش کوتاه نیامد. تنها یک کار جناح مخالف او در حزب کمونیست چین را ذکر می‌کنم: پسرش که دانشجوی

دانشگاه پکن بود را از پنجره بیرون پرتاب کردند و قطع نخاع شد اما دنگ ژیائوپینگ از اهدافش و افقی که داشت کوتاه نیامد و

رهبری اصلاحات را ادامه داد من یقین می‌دانم اگر تحت این فشارها کنار می‌رفت تاریخ چین و البته تاریخ جهان دیگرگونه بود.

زندگی جرج واشنگتن، آبراهام لینکلن و … را بخوانیم به نقش الیت پی خواهیم برد. برده ها هم وقتی اسپارتاکوس بود وقتی

اسپاتاکوسی آمد توانستند قیام کنند. نقش الیت در هر مقیاسی چشم‌گیر است. ملاله یوسف زی دختری که برای آموزش دختران

مقابل طالبان ایستاد و اثربخش بودنش را دیدیم. ملاله یوسف زی نه سازمانی بود نه حمایت کسی را داشت یک فرد بود فقط.

متمم نمونه‌ی پیش روی ماست اگر شعبانعلی نبود متمم نبود یادگیری‌های ما هم شکلی دیگر بود.

تلاش‌های مارتین سلیگمن در رشد و ایجاد رشته‌ی روانشناسی مثبت‌گرا که شرحش در مقدمه کتاب شکوفایی نوشته است مبتنی

بر شخص مارتین سلیگمن و تلاش‌هایی است که او انجام داده است؛ و این تلاش‌ها بر پایه تصمیم یک میلیاردر که به صورت

فردی به پروژه‌های خیریه کمک می‌کرد، چارلز فینی تمام پنج میلیارد ثروتش را توسط یک هیئت‌امنا هزینه کرد.

مارتین سلیگمن این‌گونه روایت می‌کند:

آن‌ها پرسیدند: این روانشناسی مثبت‌گرا چیست؟ پس از حدود ده دقیقه توضیح، مرا به بیرون راهنمایی کردند و گفتند:

هنگامی‌که به دفتر کار خود بازگشتید، یک توضیح سه‌ صفحه‌ای راجع به طرح خود به همراه بودجه‌ی مورد نیاز خود بر ایمان

ارسال کنید.

یک ماه بعد یک فقره چک به مبلغ ۵/۱ میلیون دلار به دستم رسید. روانشناسی مثبت‌گرا رشد و پرورش خود را با همین بودجه

آغاز کرد. (شکوفایی، مارتین سلیگمن، ص ۶)

این قضیه دوسویه دارد یک سمت آن چارلز فینی و بنیادش است که این بودجه را تأمین و پرداخت کرده‌اند و سمت دیگر آن

مارتین سلیگمن که این بودجه را هزینه کرده است. تنها افراد در شکل‌گیری این حرکت نقش داشته‌اند نه مردم.

باز هم باید جمله‌ی مارگارت رید را پیش چشم داشت:

هرگز در اینکه گروهی شهروند متعهد اهل فکر می‌توانند جهان را تغییر بدهند تردید نکنید. در واقع، تنها

چیزی که در تاریخ وجود داشته همین است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.