با حافظ و شاهرخ مسکوب در چرخ روزگار

470

دردا که دوای دردِ پنهانیِ ما
افسوس که چاره‌ی پریشانیِ ما
در عهده‌ی جمعی‌ست که پنداشته‌اند
آبادیِ خویش را ز ویرانیِ ما

(صافی اصفهانی، ۱۲۱۳قمری)

دورِ فلکی یک‌سره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبَرَد بار به منزل

حافظ

مرگِ ظالم نیست غیر از ترکِ سودای غرور
شعله از گردن‌کشی گر بگذرد خاکستر است

بیدل دهلوی

عقابِ جور گشوده‌ست بال بر همه شهر

حافظ

این شعر ها تاریخ مشترک ماست با گذشتگانمان
تاریخ بیداد و تاریخ خیانت برگزیدگان جامعه به جامعه
و روایت چرخه نابودی بیداد و سر برافراشتن دوباره‌ی ظلم
چرا؟
ندانم
روزگار خوش به ما مردم نیست شده.

اکنون هم نفس می شویم با شاهرخ مسکوب در کتاب خاطراتش و آینه گرفتن او در روبروی ما.

تکه های از کتاب روزها در راه نوشته شاهرخ مسکوب را می آورم.

او در بخشی از نوشته اش به تاریخ، پنج بهمن، پنجاه و هفت از درکش از وقایع آن روز می نویسد.
” از ویژگی نهضت کنونی ایران همگانی بودن آنست. گمان می کنم علت اینست که این دگرگونی پیش از هر چیز سرچشمه ای فرهنگی – اخلاقی داشته باشد نه اقتصادی. حتی از جهاتی شاید ضد اقتصادی است یعنی نوعی آگاهی و به دنبال آن ناراحتی وجدان گریبانگیر کسانی شده است که از امتیازهای ناروای اقتصادی برخوردار بوده اند و در زندگی خور و خواب و خاموش افتاده بودند.”
” علت این ویژگی را باید در تاریخ بعد از کودتای بیست و هشت مرداد؟ در ظلم و تحقیر جستجو کرد که این تحقیر دو چهر داشت خارجی و داخلی: واگذاشتن کشور به امریکا و غرب و در عوض باز بودن دست دیکتاتور در داخل برای توهین به ملت، از آن نطق های رستاخیزی گرفته تا گرفتن دم مخالفان مثل موش و بیرون انداختنشان و به زور به دروازه تمدن بزرگ رساندن و ترهات دیگر. ….”
“از اینها گذشته به علت های فراوان و بدیهی آریامهر آدم هیا بی اعتقاد و میان مایه را ب رمی کشید و بر سر کارها و سازمان های دولتی می گذاشت. ان فساد و بی فرهنگی با این “رهبران” دولتی ، بی اعتقادی و کلبی صفتی را چنان پرورش داد که دستگاه حکومت و سلطنت مثل بنائی موریانه جویده به یک ضربت هوار شد و فروریخت.”
روزها در راه ، نوشته ی شاهرخ مسکوب ص۴۹

“اردشیر گفت من اساساً از سیاست بیزارم و قصد پرداختن به سیاست را ندارم. می خواهم در این مبارزه شریک باشم و بعدش هم می روم دنبال کارم. گفتم پس چرا در سازمانی چپ گرا، بیا و یک یاز مبارزان باش، یک یچون دیگران که در درستی هدفشان تردید هم نیست: سرنگونی ظلم!
گفت افزوده شدن یک نفر به یک ملت اثر چندانی ندارد. در این صورت در س نخواندن من، از نظر اجتماع هم که نگاه کنیم، ضررش بیشتر از فایده شرکت د رمبارزه است. می خواهم کار اساسی تری را شروع کنم.
گفتم کار اساسی تر دانایی می خواهد. …..
روزها در راه ، نوشته ی شاهرخ مسکوب، جلد ۱،ص۳۵
“هر کشتار تازه ای مردم را با هم دوست تر می کند. انگار مهربانی تنها دفاع در برابر گلوله است، دوستی در برابر مرگ، …..
روزها در راه ، نوشته ی شاهرخ مسکوب، جلد۱، ص۵۱

دیگر “نه طاقت خاموشی نه میل سخن داریم” از دردی که از حافظ تا مسکوب می پیچد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.