نه غربی نه شرقی، خودم
من همیشه با این پرسش روبرو میشوم که ما چون با فرهنگ خود غریبه هستیم و آشنایی با فرهنگ خود نداریم بنابراین
اکنون اینگونه هستیم. از خودباختگی تا تئوری توطئه و مفاهیمی فلسفی و جامعهشناختی در اینگونه صحبتها مطرح میشود.
از بحثهایی که در تاکسی میشنویم تا کسانی مانند جلا آل احمد و شریعتی و … اینگونه بحثها را مطرح کردهاند.
افراد مشهور در مصاحبهها ادعاهایی آنچنانی میکنند که آی فرهنگ ایران فلان و بهمان و ما اگر خودمان را بشناسیم چنان
خواهیم شد که من چنانم؛ اما اگر از ایشان بپرسید بیهقی یا مولوی چه فرقی با هم دارند احتمالاً خواهند گفت دیگه از زمان
کنکور تست نزدم.
آری کشور و ملت ما هم دارای فرهنگ و تاریخ است اما اینکه داریم دلیل بر برتری یا الزام استفاده نیست.
ایران دارای ادبیات غنی و گستردهای است اما مفهومهایی که همیشه در آن مطرح بوده چیست؟ عاشق شدن بر انسانی که
هیچگاه به ما اعتنایی ندارد. دیدن واقعیت از دریچه ذهن متوهم شاعر و توصیف آنچنانی معشوق و رابطه باآنکه در هیچ
کجای دنیای واقعی جایگاهی ندارد.
تاریخهای نوشتهشده ایران را ببینیم همه پر از مدح و ستایش شاهان نه اثری از مردم است و نه نشانی از اثربخشی آنها.
از معدود آثار و نویسندگان گذر میکنیم.
دکتر عباس میلانی در کتاب تجدد و تجدد ستیزی در ایران از جنبههایی این مسئله را بررسی کرده است.
همچنین دکتر آرامش دوستدار با روشی نظاممند و ریشهای روشنفکری و فرهنگ ایرانی را بررسی کردهاند.
اما آنچه اینجا برای من مهم است اشاره به این موضوع است که در تاریخ بشر تنها تمدنی که اندیشهاش خاصیت
جهانشمولی دارد تمدن غرب است به این معنا تمدن غرب میباید به صورت جهانشمول تجربه شود. همهی دنیا باید این
تمدن را تجربه کنند گریزی از این موضوع نیست و تجربهی تاریخی نیز این موضوع را ثابت کرده است. کافی است نگاهی
به اوضاع همین امروز دنیا داشته باشیم از دیکتاتور کره شمالی که بمب اتم (دستاورد مدرنیته) دارد تا دیکتاتورهای ریز و
درشت و گوشه کنار جهان همه دم از آزادی و دموکراسی و عدالت میزنند.
و آزادی، عدالت و دموکراسی سه آرمان انقلاب کبیر فرانسه بود. هگل بعد از انقلاب فرانسه صحبت از تاریخ جهان میکند
میگوید تاریخ جهان بعد از انقلاب فرانسه سه هدف بیشتر ندارد: آزادی، برابری و برادری.
تاکنون تاریخ جهان این ادعا را نقض نکرده است. حتی داعش نیز با نگاه خود به دنبال همین اهداف است و برای رسیدن به
اهدافش از بهترین تکنولوژیهای ارتباطی استفاده میکند. تمام دیکتاتورها ذوق دارند از بیشترین و بهترین و بهروزترین
تکنولوژیها استفاده کنند. تکنولوژی یکی از دستاوردهای مدرنیته است.
دیگر با وجود اینترنت لمس این جهانگیری کاری مشکل نیست.
در علوم انسانی هم موضوع به همین رویه است کدام علم و روش پژوهش توانسته د کل دنیا در برابر علم و روش مدرنیته
خود را ارائه دهد. در علوم تجربی که دیگر جای هیچ تردیدی نیست علم مدرن چه جایگاهی در تاریخ بشر دارد.
راه این تجربه یادگیری است یادگیری از فرهنگ مدرن و شگفتا که مدرنیته خود به واسطهی خاصیت جهانشمول بودنش
بستر یادگیری را فراهم میکند.
نفی گذشته نیز راه یادگیری نیست همچنان که اثبات گذشته نیز راه به وادی سراب خواهد برد.
از مطرح کردن این موضوع به دنبال القای تسلیم و خودباختگی نیستم. هدفم این است که ما به صرف انسان بودن
میتوانیم این روش و تجربه را برای خود خلق کنیم نه اینکه به دنبال ادعاهای پوچ و خیالی فریاد موضوعی را بزنیم که
دیگر وجود خارجی ندارد.
حالا ببینیم بانگ خودم کجا می توان سر کرد. شرق یا غرب و با کدام روش؟
با نگاهی به آموخته هایمان پرسش را پاسخ دهیم؛
کانت اینگونه پاسخ داد:
دلیر باش (Sapere aude!) در بهکار گرفتن فهم خویش»؛ این است شعار روشننگری.
روشننگری، خروج آدمی است از نابالغیِ بهتقصیرِ خویشتنِ خود. […] بهتقصیر خویشتن است این نابالغی، وقتی که علت آن
نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در بهکار گرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری.