چرا زندگی
چرا انسانهای نازنینی مثل صادق هدایت و آنتونی بوردین خودکشی میکنند؟
نه من جوابش را نمیدانم. چون اصلاً به من ربطی ندارد. او تصمیم میگیرد و عمل میکند و با مرگش به من آسیبی نمیزد.
البته که زندگی آنها به من شناخت و آگاهی داده است.
وقتی با اعماق روحیات جامعهی ایرانی آشنا میشدم این آگاهی را هدایت به من هدیه میکرد.
وقتی نسخه دست نوشتهی بوف کور را میدیدم نسخهای که هدایت در شمار چند عددی در بمبی خود شخصاً منتشر کرد. تصور میکردم هدایت چقدر زندگی را دوست داشته که مینوشته و چاپ میکرده و عاشق دیده شدن بوده است.
وقتی آنتونی بوردین در آشپزخانههای مردم عادی به دنبال نزدیکی و شباهتهای انسانها باهم بود من پر از شور و شعف میشدم.
گرد جهان میگشت و معنای زندگی را در جمع یک خانواده در ایران یا هند یا مراکش جستجو میکرد.
آنتونی بوردین از قدرت رسانهای که داشت برای روایت زندگی مردم میبرد آری مردم یعنی من و شما. دولتهای آن مردم صدا داشتند ولی این مردم بودند که در تلاش برای معنادار کردن زندگیشان مبارزه میکردند و آنتونی بوردین از کنار غذای آنها روایت گر این شادی و جستجو بود.
آنتونی بوردین و صادق هدایت، هر دو سرنوشت یکسانی داشتند آرام رفتند از این جهان، کجا نمیدانم؟
هر دو چه تلاش ماجراجویانهای برای درک “دیگری” داشتند و چه نبرد قهرمانانهی برای اثبات دیگری داشتند.
خلق میکردند و مبارزه میکردند انسانهایی که هیچگاه خود را در محدودهی امن ذهنی خود نمیدیدند. همیشه به فراتر از خود میاندیشند.
زندگی آنها گواه فراتر رفتن از خودشان بود و نه مرگشان.
آنها ستایش گران زندگی بودند چراکه خلاقیت و آفرینش آنها سطحی دیگر را به ما نشان داد. زندگی را برای ما ورق زدند و هنوز ورق میزنند.
از مرگشان چیزی نمیدانیم اما زندگی آنها سرشار از گفتن از زندگی است.
مجسمههای هیچ پرویز تناولی حامل معنای هیچ نیستند؛ زیرا گر میخواست معنای هیچ را القا کند چرا اینقدر زیبا خلق کرده این هیچ را.
حتماً زیباست تجربهی هیچ.
زندگی کردن خوبه و قشنگ تر از اون اینه که تو زندگی کردن از خودت یه چیزای خوب مثل صادق هدایت به جای بزاری که بعد از مرگت ( مهم نیست که چی جوری بمیری ) همه ازش استفاده کنن