موراکامی نویسنده

1,189

موراکامی نویسنده‌ای که نمی‌شناختمش. بالاخره اولین کتاب از هاروکی موراکامی را خواندم. کتاب وقتی از دو حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم. وقتی عنوان را خواندم از دو، عددِ دو برداشت می‌کردم؛ اما وقتی شروع به مطالعه کتاب کردم متوجه شدم منظور هوراکامی از دو، دوومیدانی است.

موراکامی در این کتاب گفتگویی از درون خود با خواننده دارد.

موراکامی در این کتاب از خودش می‌گوید از تجربه‌اش با خودش.

زندگی عادی در بیرون اما زندگی‌ای غنی در درون. از تجربه‌ی کافه‌داری‌اش در توکیو؛ و رابطه‌اش با دویدن.

نکته‌ی شگفت‌انگیز برایم این بود که به طرز خیلی راحتی او خودش است. همیشه سعی می‌کند دقیقاً کاری را انجام دهد که دوست دارد.

موراکامی به‌سادگی از بهترین و عمیق‌ترین تجربه‌های درونی خودش می‌گوید.

 

درباره‌ی تجربه عمیق نویسنده شدن و تصمیم به نوشتن رمان می گوید: در روزی بهاری در حال تماشای بازی تیم موردعلاقه‌اش ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد: می‌دانی چه‌کار باید بکنی؟ باید رمان بنویسی.

در آن لحظه چیزی از اسمان فروافتاد و هر چه که بود من قبولش کردم.

با همین اصالت موراکامی تصمیم می‌گیرد نویسنده بشود و همین ایمان به خود رمز موفقیت موراکامی است.

نهایت همین ایمان به خود است که جایزه‌ی نوبل ادبیات را برای موراکامی به ارمغان می‌آورد.

 

موراکامی در کتاب وقتی از دو حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم ، از رابطه خودش با دویدن و اینکه چگونه دویدن و نوشتن از دویدن او را به شناخت خودش می رساند و رابطه‌اش با زندگی را تعیین می‌کند. چیزی شبیه به فلسفه دویدن.

خواندن این کتاب شبیه خواندن نامه‌ی از دوست است که  برای ما نوشته است.

از خودش برایمان  می‌گوید و از یافته‌هایش در این جستجو و نبرد زندگی، ناگهان در قالب جمله‌ی دستاوردی برای ما دارد.

 

 جمله‌های زیر از آن دستاوردهای ناب است که حاصل جستجوی درونی موراکامی است.

 

من در زندگی روزمره و یا در حیطه‌ی کاری به دنبال رقابت با دیگران نیستم.

معمولی هستم یا شاید بتوان گفت: متوسط. ولی مسئله آن نیست بلکه ی مهم این است که آیا می‌توانم از دیروز بهتر باشم یا نه.

در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است؛ کسی که قبلاً بوده‌اید.

من اصلی‌ترین اولویتم را بر شکلی از زندگی بنا نهادم که به من امکان تمرکز بر نوشتار را می‌داد و نه هم‌نشینی و هم‌کلامی با افراد دوروبر را.

قبول دارم که چیزی شبیه اراده نقشی کوچک در این میان ایفا می‌کند اما تا کسی اعتقاد قلبی به کاری نداشته باشد نه قدرت اراده به کمکش خواهد آمد نه نگران عواقب تر ک کار خواهد بود، در آن تداوم نخواهد داشت و اگر هم داشته باشد بر خود جفا کرده است.

فقط آن‌هایی به نتیجه خواهند رسید که با تمام وجود به سمت آن رفته باشند.

مهم‌ترین نکته‌ای که در مدرسه یاد می‌گیریم آن است که مهم‌ترین نکته‌ها را در مدرسه نمی‌توان یاد گرفت.

یکی از واقعیت‌های زندگی همین است، ضمن آن‌که نباید با تراز کارایی و تأثیر در مورد ارزش‌های زندگی خود قضاوت کنیم.

از این قرار، مرور خاطرات گذشته بر درک ماوقع – چراکه تحلیل نهایی همواره با درک ماوقع به دست می‌آید – شاید این کتاب را درنهایت به صورت خطراتی درآورد که محور اصلی‌اش عمل دویدن باشد.

 

تمرکز- یعنی همان توانایی معطوف ساختن تمامی استعدادهای محدود خود بر امور اساسی در لحظه. بدون آن نمی‌توان کاری ارزشمند ارائه داد، حال آنکه با تمرکز دقیق و کافی می‌توان استعداد پریشان و یا حتی استعداد نیم‌بند را سروسامان داد.

استمرار قابلیت سوم برای موفق شدن از نظر موراکامی است.

موراکامی می‌گوید: خوشبختانه این دو آموزه – تمرکز و استمرار- چون اکتسابی هستند و کارایی‌شان با تمرین و تکرار بالاتر می‌رود تفاوت اساسی با استعداد دارد.

 

اگر انسان می‌خواهد روزگار را به‌خوبی سپری کند پس بهتر است به‌جای طی طریق در فضای مه‌آلود، با اهدافی روشن و سرزندگی کامل زندگی کند و به اعتقاد من دویدن در این میان کارساز خواهد بود.

تحرک تا به غایت د ر محدوده‌ی فردی خویش: این است اساس کار دویدن و استعاره‌ای برای زندگی.

 

من می‌دوم، پس هستم.

در سراسر عمر فقط کاری را که دوست داشته‌ام انجام داده‌ام.

آنچه من به آن نیاز دارم، نگاه کردن به درون خود است. خیره شده به درون چاهی عمیق. آیا آنجا رحمتی یافت می‌شود؟ نه هیچ‌چیز نمی‌بینم جز سرشت خود.

همان سرشت تنها، یک‌دنده، تک‌رو و اغلب خودمدار که درعین‌حال به خود مشکوک است-همان که تا به مشکلی می‌خورد، می‌کوشد از دل آن وضعیت نکته‌ای طنزآمیز، یا کمابیش طنزآمیز، بیرون بکشد.

این ماهیت را مثل چمدانی کهنه در طول مسیری دراز و پر گردوغبار همواره با خود حمل کرده‌ام.

مهم نیست چه قدر پیر باشم، همواره نکته‌ای جدید درباره‌ی خودم کشف خواهم کرد.

هاروکی موراکامی
در دوهای استقامت تنها رقیبی که باید بر آن غلبه کرد، خود است؛ کسی که قبلاً بوده‌اید.

دقیقاً به خاطر این رنج است، دقیقاً به خاطر چیرگی بر این رنج است که ما زنده‌بودن را به معنای اخص کلمه درک می‌کنیم – یا دست‌کم به درکی نسبی از آن می‌رسیم. کیفیت درک و تجربه‌ی فرد را نمی‌توان با ملاک‌هایی چون رکورد او در مسابقه و یا مقامش سنجید بلکه لحظه‌ی چشم گشودن و شناخت جریان سیال و رونده در محدوده‌ی این فعالیت، اساس کار است.

مهم‌ترین نکته در ارزیابی نهایی همان است که به چشم نمی‌آید بلکه در وجود شخص احساس می‌شود.

 

و هنوز که زنده است با خیره شدن در برابر واقعیت، نوشته ی سنگ قبرش را می نویسد:

 

هاروکی موراکامی

؟؟۲۰ – ۱۹۴۹

نویسنده (و دونده)

کسی که تا توانست راه نرفت.

2 نظرات
  1. پویان حیدریان می گوید

    واقعا لذت بردم از این نقد و معرفی.
    ممنون از شما.

    1. سعید شریفی می گوید

      ممنون از توجه شما

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.