الگوی خود بودن
سالها پیش کتابی از نادر خلیلی خواندم به نام تنها دویدن. نادر خلیلی در این کتاب شرحی شورانگیز از تلاشهایش برای عملی کردن ایدههایش در معماری میدهد.
ایدههایی که ناب بودند و خلاقانه . همزمان با انقلاب ۵۷ به ایران میآید . تلاش میکند برای نیازمندان خانه و مدرسه ارزانقیمت بسازد.
ایدهاش هم این بود: با خشت خانه میسازیم سپس با پختن یکجای این خشتها به هم میچسبند و یکپارچه میشوند. همین ایده را هم به ناسا ارائه داد برای ساخت مسکن در کره ماه.
عنوان کتاب برایم سؤال بود تا اینکه میانهی کتاب وقتی در تجربه ی فرزندش همراه او می شود.
فلسفهی عنوان کتاب تنها دویدن را بیان میکند. اینکه او با خودش مسابقه میدهد.
یک روز زمستان پسر کوچک خود را که چهار ساله بود به پارک بردم. نزدیک زمین بازی چند پسر و دختر که تقریبا دو برابر سن او را داشتند با هم بازی می کردند و دستان که پسری شاد و خونگرم بود خود را داخل بازی آن ها کرد و با آن ها دوست شد.
بازی بچه ها پس از چند دقیقه به صورت مسابقه دو، در اطراف جاده ای در میان درختان در آمد. بعضی از پدر و مادرها که مسابقه را تماشا می کردند شروع به تشویق بچه ها و دست زدن برای آن ها که سریع می دویدند کردند و البته هر بار بچه های بزرگ تر اول می شدند.
در دور چهارم مسابقه پسر کوچک من که در هر نوبت از بقیه دیرتر به نقطه پایان مسابقه رسیده بود نفس نفس زنان با چشم های گریان پیش من آمد و گفت: بابا، بابا من می خواهم تنها مسابقه بدهم!
چند لحظه طول کشید تا حرف او را فهمیدم ولی وقتی ناگهان متوجه در خواست او شدم از روی نیمکت بلند شدم، جلو رفتم و در حالی که بچه ها برای مسابقه بعدی دور شده بودند من خط جدیدی برای شروع مسابقه کشیدم و پسرم را آماده کردم.
آن گاه شمردم: یک، دو، سه. و پسر کوچکم به تنهایی شروع به دویدن کرد. او به تنهایی مسابقه می داد. این بار که او جاده را دور زده و برگشت با آن که مدتی طول کشیده بود اما با شادی از دور به طرف من دوید و برگ خشکی را که در راه پیدا کرده بود و در دست داشت به من داد.
او نه تنها از این مسابقه لذت برده بود بلکه به اندازه کافی هم وقت داشت که در بین راه برگ زیبایی پیدا کند و بالاتر از همه اینکه اول هم شده بود.
او یک بار ، دو بار و چند بار با خودش مسابقه داد و هر بار راه جدیدی پیدا می کرد و هر بار هم اول می شد.
حالا من با خودم فکر میکنم که آری به تنهایی مسابقه دادن بالاترین لذت و شوق به زندگی را همراه دارد. تنها دویدن را همه باید بیاموزند. تنها دویدن شتاب در رسیدن به جایی نیست، حرکتی است در ژرفای خود و طبیعت. این نکته در آن روز و در آن موقعیت شلوغ و پرهیاهوی زندگی من، لحظه ای بیدار کننده و اثرگذاربود.