آیا مرگ میتواند دلیلی / منبعی برای معنادار بودنِ زندگی باشد
«ترس از مرگ پایه اصلی تمام باورهای انسانهاست.» استیو تولتز؛ جز از کل
«ما در مردن، این تنهاترین اتفاق زندگی، تنهاییم» ویتگنشتاین
جمله های قصاری زیادی در باره ی مرگ خوانده ایم این دو جمله هم اضافه شد، اما مرگ هنوز ؟
بر یک صفحه سفید خط مستقیمی رسم کنید. ابتدای این خط تولدتان را مجسم میکند و پایانش مرگتان را. خط متقاطعی
بر آن رسم کنید تا نشان دهد، اکنون در کجا هستید. پنج دقیقه بر آن مراقبه کنید. این تکنییک از اروین یالوم است.
اگر در نیمهی زندگی باشیم خط عمود وسط قرار میگیرد بسته به میزان دوری و نزدیکی ما به مرگ خط عمود کشیده
میشود. پنج دقیقه تأمل فارغ از هر نوع مدیتیشن و نمیدانم فلسفهبافی، بوداگرایی و نمیدانم یوگا بازی، واقعاً پنج
دقیقه.
کار سختی ست اگر بعد از پنج دقیقه ادامهی این متن را میخوانید. این تجربه را هیچوقت فراموش نخواهید کرد.
مرگ این موضوعِ حتمی دلیلی برای زندگی نیست اما میتواند معنایی برای زندگی باشد. توجه به مرگ میتواند معنا بخش
باشد اما خود مرگ نه نمیتواند. ما میمیریم حتماً میمیریم نفسِ همین مردن هشداری ست به خواست زندگی ما.