عامل بودن: توانایی انتخاب پاسخ
انسانها میتوانند هر چیز ارزشمندی را از دست بدهند، مگر بنیادیترین آزادی بشری را: آزادیِ انتخاب – یعنی طرز برخورد یا شیوه واکنش نسبت به سرنوشت یا هر رویداد – و آزادیِ برگزیدن راه خویش. ویکتور فرانکل
استفان کاوی در بیان عادتهای انسانهای مؤثر، عادت اول را اساسیترین میداند.
عادتِ عامل بودن موازی با یک واژه است. واژه مسئولیت (Responsibility). این واژه از دو بخش تشکیلشده است Response-ability یا توانایی – پاسخگویی.
این به این معنا است که توانایی آن را دارید که پاسخ یا واکنش خود را انتخاب کنید. عامل بودن بدون کلمهی مسئولیت واژهای تهی از معناست. عادت ازنظر استفان کاوی به معنای توانایی است نه به معنای یک رفتار تکراری.
عامل بودن همان توانایی کنشگر بودن است. عامل بودن توانایی مسئولیتپذیری است.
اینگونه نیست که عادت اول عامل بودن است و این یعنی من در فکرم و در ذهنم به این موضوع میاندیشم و این موضوع را قبول دارم.
اساساً عادتهای اثربخش موضوعی فراتر از اندیشه محض هستند.
عامل بودن یعنی در بیرون از ذهن و اندیشه توانایی پذیرش مسئولیت رفتار خود را دارند. این پذیرش و توانایی اشاره مستقیم به این موضوع دارد که افراد عامل رفتار خود را بر اساس انتخاب آگاهانه خود برگزیدهاند.
انتخابی که بر مبتنی بر ارزشهاست و بر اساس شرایط آنها نیست که در این صورت واکنشی به احساس میبود.
افراد عامل همواره به درون خود توجه دارند.
در فضای درون خود زیست میکنند؛ که این فضا از پذیرش مسئولیت و توانایی کنشگر بودن سرشار است.
ضد عامل بودن و کنش گر بودن. واکنشی بودن است.
در نظریه شرطی کردن همزمان با دادن غذا به سگ مورد آزمایش، زنگی به صدا درمیآمد. بعد از مدتی سگ نسبت به صدای زنگ شرطی میشد.
یعنی بهمحض دریافت غذا در دهانش بزاق ترشح میشود حتی اگر غذایی دریافت نکرده باشد. این واکنش حیوان به صدای زنگ بود.
مفهوم این آزمایش بیان میکند که واکنش همانا پاسخ دادن به محرک ویژهای است. یعنی افراد واکنشی نسبت به محرکهای مشخصی شرطی شدهاند، واکنش میدهند و کنش خود را انتخاب نمیکنند.
اما افراد عامل در برابر محرک انتخابگر هستند و این میسر نمیشود جز با آگاهی.
سه نظریه جبرگرایی در توصیف موقعیت افراد واکنشی وجود دارد
جبرگرایی ژنتیک: بر این اساس ما و رفتارهای ما حاصل نیاکانمان هستند.
من ایرانی هستم و ایرانیها اینگونه آند. جایی برای انتخاب نیست و ما به گذشته واکنش میدهیم و این غیرقابل تغییر است
جبرگرایی روانی: من محصول تربیتم هستم. تجربههای کودکی من مرا اینگونه کرده آند.
در واقع بازهم عاملی بیرونی فرد را به واکنشی بودن محکوم میکند.
جبرگرایی محیطی: من محصول سنتها و شرایط محیطی خودم هستم. چون ایران کشور من است و خانوادهام اینطورند من هم اینگونه هستم.
من آشفتهام چون در این شرایط قرارگرفتهام.این نگرش هم واکنشی به عواملی بیرون از فرد است.
در این سه دیدگاه برای افراد واکنشی حمایتگری قوی وجود دارد. درنتیجه احساس عدم تسلط و قربانی بودن دامنگیرشان میشود.
اما افراد عامل فقط از درون خود و توسط خودشان حمایت میشوند. تائید و اعتبار اصول و ارزشهای آنها از درون آنها سرچشمه میگیرد.