طلای شهامت را به پشیز سواد معامله نکنیم.
طلای شهامت را به پشیز سواد معامله نکنیم.
نوشته ای از محمدرضا شعبانعلی، این جمله را به یادم آورد. در آن نوشته یادمی شود از کسانی که شهامت دیدن واقعیت را ندارند و دن کیشوت وار به جنگ دنیای خود ساخته می روند.
این جمله از محمد بهمن بیگی است. انسانی آزاده که بر سنگ مزارش نوشته : کلید مشکلات ما در لابلای الفبا خفته است و من اینک شما را به یک قیام مقدس دعوت می کنم، قیام برای باسواد کردن مردم ایلات.
بهمن بیگی که تمام عمرش در راه سوادآموزی مبارزه و تلاش کرد چرا از پشیز سواد در برابر طلای شهامت صحبت می کند؟
آنچه سواد را به پشیزی بی ارزش تبدیل می کند بی شهامتی است. زندگی کردن بدون شهامت نهایت فقر و بی سوادی ست.
سقراط شجاعت را با شناخت نیکها و بدیها یکی میداند و این شناخت را کل فضیلت و سعادت میداند بنابراین از نظر
سقراط شجاعت کل فضیلت است. اینجاست که روشن آنچه ما را سعادتمند میکند سواد نیست بلکه شهامت است طلای
شهامت.
بدون شهامت دروغ گفتن و واقعیت را ندیدن، حقیقتی می شود مسلم . اما با شهامت است که می توان چشم در چشم واقعیت
حقیقت را جست و جو کرد و واقعیت را بنا کرد همان کاری که محمد بهمن بیگی کرد.
به نظر شما شهامت اصل است یا سواد؟