کتاب سر کلاس با کیارستمی

2,135

 

سالها پیش دوستم کریم میرزاده از شهرش، اهر ، هر هفته برای حضور در کلاس کیارستمی به تهران می آمد. من هم ذوق او را

داشتم تصور حضور در کلاس کیارستمی از معجزه چه چیزی کم نداشت.

هر هفته فیلم باید می ساختند و در حضور کیارستمی بودند ساعتها. می دانید تجربه ی حضور شخصی چون عباس کیارستمی را

داشتن چه دنیایی در درونتان ایجاد خواهد کرد.

کیارستمی که دیگاه خودش را ساخته بود از میان تمامی متن هایی که خوانده و زیسته بود، جهانی را خلق کرده بود یگانه.

از میان کارگردانان ایرانی مقیاسی جهانی داشت. از زبان و ابزار سینما، زبان سینمایی خود راساخته و پرداخته کرده بود.

کیارستمی چیزی به سینمای جهان اضافه کرده بود این تمایز کیارستمی و هر سینماگر ایرانی دیگر است.

من کیارستمی را از دیدن فیلم هایش تجربه کرده بودم و با کیارستمی بخشی از جهانم را بنا کرده بودم.

با طعم گیلاس زندگی و مرگ را تجربه کرده بودم با فیلم های گزارش، قضیه شکل اول، شکل دوم ، زیر درختان زیتون و مثل یک

عاشق، از سادگی واقعیت اما گریز پا بودن شناخت واقعیت با ما می گوید.

آن کلاس تمام شد. عباس کیارستمی در کشورهای دیگر نیز کلاس برگزار کرد.

اما کیارستمی رفت و نیست که دیگر کسی کلاس هایش را تجربه کند.

اما کتاب سر کلاس با کیارستمی تجربه ی حضور کلاسهای کیارستمی زنده نگه می دارد. این قدرت فرم کتاب است که می

تواند همیشه زنده و تازه باشد.

کتاب سر کلاس با کیارستمی از نظر مایک لیتکه هایی از معرفت و بینش دشوار به دست آمده” کیارستمی است که در حین

اینکه ما را هدایت می کند، درنهایت گوی و میدان را به ما دست خودمان می دهد تا حقیقت خود را بنا کنیم.

کتاب سر کلاس با کیارستمی مانند فیلم هایش یگانه است و بی تکرار.

در ادامه جملاتی از کتاب سر کلاس با کیارستمی را می آورم.

 

آنهایی که قدر زندگی را می دانند با آنچه از آن می آید انس دارند. مرگ به ما کمک می کند زندگی را لمس کنیم و برای بودنمان

مسئولیت بپذیریم.

میل به از میان برداشتن خود به فکر خیلی ها ، من جمله خودم، خطور کرده است. هر روز صبح از خودم می پرسم چرا باید به زندگی ادامه دهیم.

ما نژاد، ملیت، مذهب، پدر، مادر یا رنگ پوستمان را انتخاب نمی کنیم.

تنها چیزی که می توانیم انتخاب کنیم این است که به زندگی ادامه دهیم یا خیر. امکان خودکشی تنها آزادی واقعی ماست، که

نوعی خروج از دنیا است.

اگر ما از این آزادی بهره می بریم به خاطر این است که – علیرغم دشواری ها – تصمیم گرفته ایم زنده بمانیم و وقتی که قبول

می کنیم که زندگی کنیم، وقتی که با این آزادی کنار می آییم، آنگاه با شادی بیشتری زندگی می کنیم.

فلسفه و هنر به ما می آموزد که زندگی بر ما تحمیل نشده است بلکه پیش کش شده است. بلیط ورود را به ما داده اند، اما

بلیط خروج را هم داریم، تا شده در جیبمان.

اگر یکی از فیلم های مرا نمی پسندید، مختارید از دری که بالایش خروج نوشته، راه به بیرون ببرید.

مثل اینکه جایی نیچه نوشته است اگر کسی در لبه پرتگاه به نیت پریدن ایستادن ایستاده است ،کار ما این است که او را کمی

هُل کوچکی بدهیم.

دنیا فراتر از هر سرنوشت شخصی است. آن برگ بر روی درخت را روزی باد با خود خواهد برد.

برای اینکه از چیزی لذت ببرم باید حس کنجکاوی ام تحریک شود و کنجکاوی ام را فقط خلاقیت انگولک می کند، تجربه گری و

پیوسته آموختن. همه چیز جستجوی ابدی است. حواستان به قضاوت های مطلق باشد.

هر کاری ارزش تجربه کردن دارد.

تمرکز داشته باشید. بی قرار نباشید.

کسی اعتراضی ندارد اگر امروز کمی زودتر کلاس را به پایان بریم. خیلی مایلم در این محله قدمی بزنم. هر که م یخواهد با من

بیاید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.